نامه هاي زيبا و خواندني بچه ها به خدا
نوشته شده توسط : محسن
      تامل در اين جملات دريايي از خداشناسي پاك و معصومانه جلو چشامون مياره
                           از ترجمه كتاب : نامه هاي بچه ها به خدا

* لازم نيست که نگران من باشي. من هميشه دو طرف خيابان رو نگاه مي کنم.
*فکر مي کنم دستگاه منگنه يکي از بزرترين اختراعات تو باشه.
*اسم من سيمونه. اسمم از انجيله. هشت سال و نيم دارم. ما در خيابون پارک زندگي مي کنيم. يه سگ دارم که اسمش باستره. يه همستر گوچولو داشتم که از خونه بيرون رفت و فرار کرد. من براي سنم کوچيکم هستم. سرگرمي هاي من شنا، بولينگ و مطالعه است. من يه آزمايشگاه کوچيک يه کلکسيون سکه و يه کلکسيون ماهي هاي استوايي دارم. در حال حاضر سه نوع از اونا رو دارم. خوب فکر مي کنم که خيلي حرف زدم. خداحافظ 
* بعضي وقتها بهت فکر مي کنم حتي وقتي دعا نمي کنم.
*شرط مي بندم که براي تو خيلي سخته که به همه آدمها در همه جاي دنيا عشق داشته باشي.
*خانواده ما فقط از ۴ نفر تشکيل شده و من هيچ وقت نمي تونم اين کارو بکنم.
*از همه ادمهايي که براي تو کار مي کنند پتروس و يوحنا رو از همه بيشتر دوست دارم.
*اگر روز يکشنبه توي کليسا رو نگاه کني بهت کفشاي نوام رو نشون مي دم.
*من داستان چانوکا رو از همه داستانهاي ديگه بيشتر دوست دارم. تو واقعا داستاناي قشنگي سر هم کردي.
*دلم ميخواد نهصد سال زندگي کنم، مثل شيث که توي کتاب مقدس درباره اش نوشته شده.
*دوستت دارم ،حالت خوبه؟ من خوبم، مادرم پنج دختر و يک پسر داره، من هم يکي از اونا هستم.
*از زماني که راجع به تو شنيدم ديگه احساس تنهايي نمي کنم.
*ما خونديم که توماس اديسون روشنايي رو اختراع کرد اما توي مدرسه ديني مي گن که تو اينکار رو کردي. پس شرط مي بندم که اديسون فکر تو رو دزديده.
*اگر تو نمي گذاشتي که دايناسورها منقرض شوند ما ديگر کشوري نداشتيم. تو کار درستي کردي.
*خداي عزيزم اين يک شعر است:
دوستت دارم
زيرا که به من داده اي
هر آنچه براي زندگي
به آن نيازمندم
اما آرزو دارم
به من بگويي
که چرا
مرا چنان آفريدي
که بايد بميرم.
*معرکه است که تو هميشه ستاره ها رو در جاي درستشون قرار مي دي.
*آدماي بد به نوح مي خنديدند و مي گفتند که تو احمقي که در زمين خشک کشتي مي سازي. اما او خيلي باهوش بود چون شيفته تو بود. اين همان کاريست که من مي خواهم بکنم.
*فکر نمي کنم که هيچ کس مي تونست بهتر از تو خدايي کنه. فقط خواستم که تو اينو بدوني اما من اين حرفو به اين خاطر نمي زنم که تو خدا هستي.
*من فکر نمي کردم که نارنجي و ارغواني بهم بياد، تا وقتي که غروب خورشيدي رو که روز سه شنبه ساخته بودي ديدم. دمت گرم.
*من بهترين کاري رو که از دستم بر مياد انجام ميدم.



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه



:: موضوعات مرتبط: مطالب آموزنده , داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: نامه هاي زيبا و خواندني بچه ها به خدا ,
:: بازدید از این مطلب : 327
تاریخ انتشار : 22 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست